کتاب نة کلارا نوشتة سوازیگ آرون یادآور انتخاب سوفی ویلیام استایرن. این‌بار راوی داستان انتخابش را کرده است.

نة کلارا آرون

سوازیگ آرون در کتاب نۀ کلارا (2002) زن یهودی جوانی را به تصویر می‌کشد که در زمان جنگ جهانی  دوم به اردوگاه‌های کار اجباری تبعید شده و حالا با پایان جنگ، به کشورش بازگشته، اما نه می‌خواهد فرزندِ سه ساله‌‌اش را ببیند و نه می‌تواند با عرف‌‌ها و آدابِ زندگی «عادی» سازگار شود. اما همین «غیرعادی» بودنش، باعث می‌شود به شکستگی‌‌های زبان پی ببرد، هم زبان آلمانی که مورد علاقة این زن بوده اما حالا از ارزش افتاده:

 « اگر تا آخرِ عمر موفق شوم آلمانی را در ذهنم خفه کنم، برایم کافی است […] می‌‌ترسم اگر دوباره به آلمانی صحبت کنم، یک دفعه این زبان در صورتم پارس کند. همۀ آلمانی‌‌ها مجبورند با این ترس، با این تهدید زندگی کنند. […] نازی‌ها کاری کردند که زبانِ گوته، شیلر، هولدرلین، هاینه، فونتانه، کانت، زبانِ یک ملت، مثلِ سگ به عوعو کردن بیفتد. این‌‌ها آنقدر شدید پارس کردند که صدای واق‌واقشان هنوز می‌آید»؛

هم زبان عبری که اسرائیلی‌ها زنده‌اش کردند، اما آن‌قدر محدود به یک کشور است که به زبانِ خشونت تبدیل شده:

«حالا می‌‌بینی، یهودی‌‌ها هم به پارس کردن می‌افتند، اما به عبری، آنها هم به این زبان که دوهزار سال دست‌‌نخورده مانده بود، عوعو خواهند کرد […] یهودی‌‌ها هم خواهند کشت. باید به عوعو و کشتار عادت کنیم، اسراییلی ها هم این چیزها را یاد گرفته‌اند. اگر آن‌ها هم یک ملت شوند، یک سرزمین داشته باشند، یک کشور داشته باشند، آن وقت این جنگ [جنگ جهانی دوم] یک ملتِ خون‌‌ریزِ دیگر هم تولید کرده. دلیلی وجود ندارد که این ملت به اندازۀ باقیِ ملت‌‌ها احمق‌‌ نباشد.»

* با دخل و تصرف برگرفته از کتاب ادبیات معاصر فرانسه 1980تا امروز، ص ۲۱۸.