نثر

یکی از دلایل انتخاب کتاب «ادبیات فرانسه از 1980 تا امروز» برای ترجمه تشابه دغدغه‌های نویسنده‌ آن با دغدغه‌های اهالی فرهنگ ایران است. بسیاری از نویسنده‌های جدی امروز ایران دچار نوعی سرخوردگی هستند چرا که با وجود زحمات زیاد بازخوردهای متناسب با نوشته‌هایشان دریافت نمی‌کنند. چه اینکه تیراژ کتاب‌هایشان قابل مقایسه با نسل پیش از خودشان نیست. در بخشی با عنوان «فرزند زمانه خود بودن»، این کتاب نشان می‌دهد که کمی زودتر در فرانسه و به‌طور کلی در اروپا همین موضوع روی داده و منجر به فروپاشی آن چیزی شده که ویار آن را «افسانه نویسنده بزرگ» می‌خواند.
امروز دیگر دوره‌ای نیست که سارتر بتواند با یک شب‌نامه گروهی عظیم را در راستای یک آرمان بسیج کند. پس در این شرایط نویسنده چه جایگاهی دارد؟ و چه رسالتی را می‌تواند بر دوش بگیرد؟
یا در دنیایی که «امر نو» خود به مسئله‌ای هر روزه و عادی تبدیل شده، آوانگاردیسم چه معنایی می‌تواند داشته باشد. در چنین شرایطی نویسنده‌ها چه راه‌هایی برای حفظ توان نوآوری و نوآفرینی دارند؟
از طرف دیگر، سرعت و پیچیدگی‌های دنیای معاصر هراس در دل بسیاری از ما می‌اندازد. طبیعی است که برخی از نویسندگان به دنبال یافتن و عرضة پناهگاه‌هایی در مقابل این هراس هستند. کتاب به این پناهگاه‌ها سرک می‌کشد تا ببیند کدام‌یک از این پناهگاه‌ها سراب اند و اساساً آیا پناهگاهی برای در امان ماندن وجود دارد؟
از لابه‌لای همین خطوط ویار حرکتی را به ما معرفی می‌کند که برعکس ساختارگرایی به قصه‌گویی گرایش دارد که خود حاصل مسائلی به ظاهر جدا از هم است. از سویی، برخی از پیروان کمونیست که از آرمان‌ و مبارزه مأیوس شده‌اند در قالب قصه‌های پلیسی می‌خواهند بفهمند زیست بدون مبارزه چه معنا و چه هدفی می‌تواند داشته باشد؟
و از سوی دیگر ساکنان جزایر کارائیب و آفریقا که هنوز زخم شلاق برده‌داران بر تنشان، سلطة استعمارگران بر سرشان و تیغ دیکتاتور ها در قلبشان است، با روایت قصه‌های شفاهی به زبان فرانسوی درصدد مقابله با این سلطة سه‌گانه هستند.
اما برخی از نویسنده‌ها مثل اشنوز یا توسن پیرنگی شگفت‌انگیز ندارند و اتفاقاتی را روایت می‌کنند که به‌خودی خود جذاب نیستند بلکه لحن خاص نویسنده به آنها جذابیت می‌دهد. با این حال، این نوع فاصله‌گیری نویسنده و خواننده از موقعیت‌های عادی و نگاه دوباره به زبان همیشه تفننی نیست و گاهی در این فاصله‌گیر آنقدر افراط می‌شود که خواننده را تا حد جنون بی‌قرار می‌کند.

شعر

در بخش مربوط به شعر، ویار سه مسئلة کلان را مطرح می‌کند.
اولین مسئله، تغییر منطق مدرن در شاعری است. شاعر معاصر دیگر به دنبال گسستن از پیشینیانش نیست و به دِین خود نسبت به شاعران پیش از خودش اذعان دارد. از این نظر، شعرایی مثل میشل دوگی یا ایو بنفوا در مقایسه با شاعران مدرن تواضع بیشتری در زندگی و در نوشتار خود دارند.
مسئلة دوم، شیوة مواجة شاعران با اضطراب برآمده از آگاهی نسبت به زبان است. شاعران به این نتیجه رسیده‌اند که زبان از «گفتن» عاجز شده است. حال گروهی به مقابله با این اضطراب می‌روند و گروهی از آن فراری می‌شوند. برخی زبان و نوشتن را به عنوان سِلاحی برای مبارزه با رنج زیستن برمی‌گزینند اما سِلاحی که از باروت خالی است؛ و برخی به لذت واج‌آرایی روی می آورند و در آوا آرام می‌گیرند.

تئاتر

فرانک اورار که مسئولیت نگارش بخش آخر کتاب «ادبیات معاصر فرانسه از 1980 تا امروز» را بر عهده داشته است، در تحلیل نمایش نامه‌ها، به بروز آثار روی صحنه نمایش توجه می‌کند و به تحلیل اجراها و اجزای آن (صحنه‌آرایی، بازی، گریم…) و حتی اجراهای متعدد یک نمایشنامه می‌پردازد.
او با تحلیل رابطه‌ی تئاتر و بازنمایی واقعیت نشان می‌دهد چگونه متن و اجرا به واسطه‌ی محدودیت‌هایی که بر نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان تحمیل می‌کند آنها را به نوآوری‌های فرمی و زبانی وامی‌دارد چون بازنمایی واقعیت نه تنها ناممکن بلکه بیهوده است، آنچه اهمیت دارد تلاش برای درک چیزی است که ویار در فصل اول از بخش سوم «امر واقع» می‌خواند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *